بیا جانان
شب است
قلب در تپش مهر چو پروانه میسوزد
پرو بال چو گلوی ناودان از خون سرشار است
شمع خانهٌ یار روشن است
همه افکار
همه چشمان قلب
همه رگ های پر ز درد
به هر جا مینگرد
تشنه روان
قلب سوزان
در زمین
در آسمان
در دشت
در کوه
تصویر زیبای تو بیند
اما همه را در شب تار
در خانه یی انحصار تار
بیا ای یار در خانهٌ ما
خانه ما فروزان کن
خانهٌ ما قطرهٌ آب روان کن
فقط یک با ر
فقط یک بار
فقط بیا و روشن کن
فقط بیا و بریز
فقط یک بار
فقط یک بار
محمد عظیم الفتی
No comments:
Post a Comment