Wednesday, May 20, 2009




مادر نازنین

چگونه بستایم؟ تو مظهر مهر را مادر

همه دانند! من ناتوانم در وصف تو مادر

تویی دنیای امید و زندگانیم باصفا مادر

تویی سعادت و خوشبختیم نازنین مادر

تویی منبع ایثار و بخشش باصفا مادر

تویی پر از لطف و صفا و مهربانی مادر

چه شبها که من بیدار بودم مهربان مادر

تو بودی پاسپان و نخفتی با وفا مادر

چه شبها که من بیقرار بودم با وفا مادر

وجود تو سراپا بیمار گشت بار بار مادر

و اگر دور بودم ز دیدارت دلسوز مادر

شب و روز دعایت پشت من بود مادر

شاعر:محمد عظیم الفتی

Wednesday, May 6, 2009


زنده گی زیباست اینکه تو برگردی جانا

هر لمحه دعا کردم تا اینکه تو بر گردی
هر شب صدا کردم تا اینکه تو بر گردی
نه ، نه، دارم امیدی تا اینکه تو بر گردی

آیا باز بر می گردی، تو زنده گی؟
تا با دوستان محبت و رفاقت کنم
برای توشه خود عبادت کنم
هر گز نه ، هر گز نه!
وفا کردم تا اینکه تو برگردی
تنها شدم تنها ز درد هجران ها
تا اینکه تو بر گردی
جدا گشتم ، جدا ز فکر سالها
تا اینکه تو بر گردی
با یاد تو بیهوده کردم سالها
تا اینکه تو برگردی
خواهش ز خدا کردم تا اینکه تو برگردی
تا اینکه تو برگردی
ای دوست بیا بر گرد، بیا!
زندگی زیباست اینکه تو بر گردی
زندگی امروز است،بیا!
جانا امروز بر نمی گردی؟

پس
آن روز اینکه مُردم
با دیده گریان بیا!
که این دیدن آخر است!

یک بار بر روی من ببین
که این دیدن آخر است
اینکه من رفتم
کوه ، دشت و دمن خواهد بود

اما من نه

آن روز اینکه مُردم
با دیده گریان بیا
که این دیدن آخر است
آن روز همه در ماتم غم
یکی در بند و دیگر دست کوبان
همه خواهد بود
و من نه
آن روز اینکه مُردم
با دیده گریان بیا
با دیده گریان بیا

محمد عظیم الفتی

دوستی خوب رویان

کا ش قلب من با تو میلی نداشت
کاش چشم من با تو آشنائی نداشت

کاش قلب من درد تنهایی نداشت
کاش روح من درد پریشانی نداشت

کاش این عشق قربانی نداشت

کاش می دانستم تو بی وفایی

کاش می دانستم تو نا اهل افغانی

کاش می دانستم تو خوب روی بی وفایی

ای وای مردم این است سرنوشت باوفایی

بنگر که ابر می گیرید بر من ز درد بی وفایی

ای وای مردم این است دوستی خوب رویان

بنگر که آسمان می گیرد بر من ز درد بی دوایی

دوستی با خوب رویان بی مروت خطاست

دوستی باخوب رویان با مروت بجاست

محمد عظیم الفتی
دل دیوانه

الفتی با غم ها هستی هم آغوش
جهان تار و دل ها گشته مدهوش

من از آن ساقی دلدار دل مستم
بیا دل بردار بر زیر دلم نوش

نه نه دلم تهی از غم و فسون است

مگر جانم سرتا پا غرق خون است

ز عشقت به دنیا آواز من طنین است
جانا تو میدانی یا نه دلم در جنون است

جانا به هر جا چو بنگرم تو بینم تو
به هر جا چو روم شنوم صدا،صدای تو

به هر جا چو شنوم صدا از دور و نزدیک
بی دوا می شوم ز فراق صدا، صدای تو

شاعر:محمد عظیم الفتی